نوشته اصلی توسط
Moones80
سلام
من هجده سالمه و از حدود چهارسال پیش با یه اقا پسری اشنا شدم
هر دو به هم علاقه داریم
دختری نیستم که با چهارتا جمله ی عاشقانه کسیو دوست داشته باشم ، ایشون خیلی ادم خوبی هستن
اما مشکلم اینه که من فقط نمی خوام رابطمون دوستی ساده باشه از اولم چنین قراری نداشتیم اما الان که عاقل تر شدم میبینم اگر بیاد خواستگاری و خانواده ی من بفهمن که با هم دوست بودیم خیلی بد میشه
چون خونوادم به شدت حساسن
دو ماه پیش بهش گفتم که از شک داشتن خونوادم بهم و نگاهای بدشون خسته شدم و دیگه نمی خوام ادامه بدم بره و تا وقتی که شرایط ازدواج پیدا نکرده دیگه رابطه ای نداشته باشیم
اما هیچ کدوم نتونستیم تحمل کنیم و به اصرار خودم دوباره حرف میزنیم
ایشونم خودشون یه سری مشکلات خانوادگی دارن و الان این رفتار من باعث تغییر رفتارشون شده
هم بودنش سخته هم نبودنش
الانم یه ادم به شدت عصبی و پرخاشگر شدم و حوصله ی هیچ چیزو ندارم
منی که حتی یک ساعت تنهاییم برام عذاب اور بود الان دلم می خواد صب تا شب بشینم تو اتاق رمانای عاشقانه ی چرت و پرت بخونم و گریه کنم
و متاسفانه پارسال کنکورمو خراب کردم و الان پشت کنکورم اما به هیچ عنوان نمی تونم درس بخونم
و نمی دونم که چیکار کنم